سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :4352
تعداد کل یاداشته ها : 7
103/2/1
3:54 ع

 دانشنامه پارسی


گزید? از کتاب همزبانی و بی زبانی
نوشت? محمد کاظم کاظمی
--------------------------------------------------------------------------------------------
شواهد ومدارک تاریخی و حتی تداول امروزه مردم افغانستان حکایت از این دارد که در روزگار نه چندان دور، این زبان در افغانستان نیز فارسی نامیده می شده است. من می کوشم در این مقام، بعضی از این شواهد را نقل کنم:
...
....4. تاریخ نگار گرانقدر افغانستان میرغلام محمد غبار در تاریخ ادبیات افغانستان (چاپ اول 1330) غالباً از فارسی سخن به میان می آورد ودر این کتاب، چندان نشانی از نام دری نیست. این کتاب، نه تاریخ ادبیات کهن، بلکه دوران جدایی دو کشور (دوران محمد زایی ها) است که انتظار می رفت در آن، بحث از دری باشد نه فارسی.
5. شاهد دیگر بر این که این زبان تا ده? سی قرن حاضر، در افغانستان حتی از سوی مراجع رسمی نیز فارسی نامیده می شده است، کتاب لغات عامیانه فارسی افغانستان تالیف عبدالله افغانی نویس نویسنده وادیب پشتون کشور است که بار نخست در سال 1337 از سوی ریاست مستقل مطبوعات چاپ شده است. در عنوان کتاب، مقدم? ناشر، مقدم? مولف و متن کتاب، مطلقاً نشانی از اسم دری نیست. این هم بخشی از تقریظ مرحوم داوری:
تالیف کتاب فوق الذکر تشبثی است مفید ومبتکرانه وذخیره ای است قیمتدار از لغات وتعبییرات لهج? ملی? فارسی افغانستان.
6. وبلاخره به تصریح دکتر علی رضوی غزنوی؛
برای اولین بار در قانون اساسی سال 1343 (1964) افغانستان، زبان رسمی کشور "دری" نامیده شد.
این تغییر نام، خالی از انگیزه های سیاسی نبود. ما در این مقام سر پرداختن به این جوانب نیست وفقط سخنی از استاد نجیب مایل هروی را نقل می کنیم وبس:
پس از هزارواندی سال، عده ای در پی آن شدند که گنجین? علوم اسلامی را – که به زبان های عربی وفارسی فراهم آمده بود – بپراکنند وبا تأسیس کشورهای نوپا، وکشور داری های نارس وناپخته – خاصه در منطق? درازدامن فارسی زبانان - نام های چندگانه بری زبان فارسی عنوان کنند تا در پی آن عصبیتهای قومی وملی ومذهبی و.... بپرورانند وعقید? کور اختلاف ها را کورتر کنند.

  
  

خـراسان کهــن وفــرارود بـراساس کـاوش‌هـا، پـژوهـش‌هـا و بـازیافـت‌هـای بـاسـتـان ‌شـنـاســان، سـرزمیـنی اسـت بـی ‌نهـایت باســتانی کـه از دیـرگـاه در آن انسـان بــودوبـاش داشـتـه اسـت. ایـن مـرزوبـوم، مهـد پـیدایـش یـکی از درخـشـان ‌تـرین و کهـن ‌تـریـن تمـدن‌های جهـان بـوده، باشــندگان آن دارای تمـدن و فـرهـنگ چـنـدیـن هـزار سـالـه می باشـند و گنجـینه‌هـای فکـری و مـعـنـوی آن در مـراحـل مخـتـلف به زبان‌ هـا و گویـش‌هـای گوناگـون نگـارش یافـتــه اسـت  .

 

پـژوهـش‌هــای شـماری زیـادی از دانـشمـندان بـیانگر این امر اسـت که سرزمـین‌هـای خـراسـان بـاســـتـان و مـاوراءالنهــر زادگاه، تجــلی گـاه و پـرورشـگاه زبان دری (پارسی) بوده اسـت. زبان پارسی دری ریشـه قـدیمی دارد، در خـراسـان و فـرارود پـیش از یورش اعـراب به آن سـخـن می گفـتنـد. به قول تاریخ بخارای نرشـخی " مردم بخارا نماز فارسی خواندندی و عربی نـتوانسـتندی آمـوخــتن.زبـان پارسی دری از دیـر زمـان به ایـن ســو زبـان دری ... تـاریخ چـیز کـم دو هزارسال [دارد]، در دوره‌ هــای قـبل از اسلام وجـــود داشـته و در افــغانسـتان [خراسان کهـن] بوجـود آمـده ... نخـسـت زبان مردم خراسـان بوده و بعـداً انتـشار آن به غرب [ ایران امروز] صـورت گرفـته  ....

 

در این نوشتـه هرجا سخن از خراسان می رود مـراد خراسـان بزرگ و باسـتـان اسـت که بلخ، هرات، نیشاپـور از زمـره اسـتـان‌هـای بـزرگ آن بـود کــه مشـتمـــل خاک‌هــای افـغانستان کـنونی، بخــش‌های خـاوری ایـران امـروز، صحـرای ترکـمن تـا کنــارهای رود جـیحون را در بــر می‌گــرفت.

 

مسٌـلـم اسـت کـه زبـان دری در دوره پــیش از اسلام در ماوراءالنهـر و خـراســان رایـج بــوده و یـک شـبــه بدون ریشـــه و پیشـینـه در دوره صفــاریـان و سـامـانیــان بوجــود نیآمده اسـت. این زبان پیشـیـنه‌ای چند قرنی داشـته اسـت و گر نه امکان نداشـت که در مدتی کوتاه سـراسـر خراسـان را فرا گـیرد و به عـنوان زبان عـلمی و ادبی که در آن شـعر سـروده و نـثر نگاشـته می ‌شد، عرض وجود کـند. البـته بـدون تردید همـان گـونه که پرفسـور ژوپـل مطـرح می‌کند: " ... تا قرن چـهارم هجـری زبان دری منحـصر به خراسـان و ماوراءالـنهـر بود ... و در ایران معمـول نبود، حتی یک شـعر و رسـاله هم در این زبان مقـارن ایــن زمانــه‌هــا در ایــران دیــده نشـده اسـت...

 

زبـان مشـترک و سـراسـری حـوزه تـمـدنی مـا بــوده اسـتدکتر محمود افـشـار یزدی، ادب ‌شـناس و مورخ ایران با روشـنی می‌ نویسـد: " زبان دری پیش و بیش از آنکه به ایران تعلق داشـته باشـد از آن افغانسـتان و تاجیکسـتان اسـت. بعلت اینکه زادگاه و پرورشگاه آن خراسـان قدیم، افغانسـتان و ماوراءالنهر( بخارا و سـمرقـند ) و بلخ و غزنه بوده اسـت. رودکی و عنصری، همچنان که فردوسی و فرخی و بسـیار دیگر، از زادگان و پرورش یافتگان خراسـان بوده‌اند. چند صد سـال بعد اسـت که سـعدی و حافظ در فارس ظهور کردند.

 

اسـتاد ابوالـقاسـم فردوسی و بسـیاری از اهل قلم واژه " دری" و " پارسی" را مترادف آورده اند.            .

 

بـه تازی بـود هـمـی تـا گاه نصر

بدانگه که شـد در جهان شـاه نصر

 

بـــفــرمـــود تــا پــارســـی دری

نـبـاشــد و کـوتـاه شــــد داوری

http://www.facebook.com/parsi.psadarim


  
  

 

مطالب بیشتری در مورد غبار

غبار در سال ی1276ش. در شهر کابل به دنیا آمد پدرش از سادات کابل بود. پدرش به میر محبوب خان کابلی معروف بود. غباراز تمام عمر 37 سالش را به زندان، تبعید و یا نظربند گذراند. امّا 14سال را تنها به زندان گذراند(تاثیر نظامهای سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری، دکتر حسن فضایلی، چاپ اول، 1383ش.ص134، مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی افغانستان، کابل، دهبوری). غبار در خانواده ای به دنیا آمد که اهل دانش و سواد و از کارمندان دولتی بود، غبار بر خلاف خیلی از اندیشمندان دیگر خیلی سواد سیستماتیک نداشت. وی سواد ابتدایی را نزد خانواده ی پدریش فراگرفت و بعد از آن برای کسب دانش بیشتر به مطالعه شخصی پرداخت. از روزگار نوجوانی، به اشعار حافظ، بسمل، داستانهای تاریخی، وقایع و سرگذشتهای مردان بزرگ تاریخ، علاقه ی فراوان داشت. وی در زودترین مدت نویسنده ی نیرومند، صاحب ذوق زبان دری برآمد و به نوشتن مقالات ادبی و سیاسی پرداخت.( شخصیت های کلان افغانستان، دکتر شمس الحق آریانفر، بنگاه انتشارات میوند، کابل، 1387ش.ص357) غبار در مشروطیّت دوّم نقش فعالی داشت و از اعضای فعال انجمن ادبی کابل بود. وی از ادیبان زبده کشور به حساب میامد، به گونه ای که علاوه بر کتاب افغانستان در مسیر تاریخ،«تاریخ ادبیات دری افغانستان» را نوشت و این کتاب جزو کتب درسی وزارت معارف گردید.(همان) اما غبار بنیانگذار حزب و جریده هم بود، که هر دو «وطن» نام داشتند. یعنی حزب وطن و جریده ی وطن، «حزب وطن» در انتخابات شهرداریهای کابل درخشید و در مجلس هفتم شورای ملی نماینده فرستاد. مقالات جریده ی وطن بیشتر ادبی و اجتماعی بود و غبار هم مدیر مسوول این جریده.      ادامه...  

  
  

به نام خدا

شناسایی واژه های پارسی از زبانهای بیگانه

 

    زبان فارسی کنونی بازمانده ی زبانی است کهن، که شاید هم اکنون کم تر از پنج درصد از آن دست نخورده و سـره مانده باشد.

 البته این گفته به آرِش (معنی) آن نیست که نود و پنج درصد دیگر از آن زبان های بیگانه و جدا از آن زبان کهن است. شاید گفتن این جمله که بخش بزرگی از زبان فارسی کنونی را شالوده ی همان زبان تشکیل داده است خرسندتان کند.

 به هر روی زبان فارسی دچار دگرگونی های بسیاری بوده است که یکی از چرایی (دلیل) های آن ارتباط نزدیک با مــردمان دیگر به خاطر گسترش خراسان زمین از یونان تا هند و دیگری تاخت و تاز تازیان (عربان) و مغولان که آن را تا مرز نابودی کشاند ؛ و اگر تـلاش بزرگــانی چون "فردوسی" نامدار که خطر نابودی کـامل فرهنـگ خراسانی را با از میان رفتن زبان فارسی حس کردند نبود، بی گـمان نابودی زبان فارسی رخ می داد.

    می توان با قاطعیت گفت تنها مردمی که کشورشان به دست تازیان افتاد ولی زبانشان را به دلیل نفوذ بسیار زبان عربان به واسطه ی

 پشتیبانی دینی از آن از دست ندادند خراسانیان بودند؛ هر چند که خودفروختگی و بیگانه پرستی برخی دبیران (نویسندگان و کاتـبان و مدعیان دانش و ادب) مایه ی (باعث) خدشه دار شدن این افتخار شد و واژگـان بسیاری را از زبان تازیان به فارسـی آوردند ولی آن اندازه نبوده است که نتوانیم با گذشت زمان آن را بازسازی کنیم.

    همان گونه که می بینیم تلاش فرهنـگ دوستان ارجـمندی که از چند ده سال پیش به سره سـازی زبان فارسی از واژگان بیگانه به ویژه عربی پرداخته اند هوده (نتیجه) ای شگرف داشته است. برای نمونه اگر تلاش آنان نبود هم اکنون مانند شصت هفتاد سال پیش به "آشپزخانه" و "هواپـیـما" می گفتیم "مطبخ" و "طیاره" و یا مانـنـد چند ده سـال پیش به "وزارت فرهنـگ و هنر" می گفتیم "وزارت صنایع مستظرفه".

     کوته سخن این که اگر سر یاری دارید "بسم الـلـه" ‌. راه از روشنـایی چراغ های مقصد روشـن است و بخـشی از توشه ی راهـتان

 این دفتر.

   منبع ها : 1. برگزیده ی ادب پارسی- ناشر :‌ پیام دیگر      2. زبان فارسی(3) شاخه ی نظری - ناشر:  چاپ و نشر کتاب های درسی

 

 

nisar_roshan@yahoo.com            www.ROSHAN.ParsiBlog.com

  برای ادامه اینجا کلیک کنید.... 

  
  

سخنی با جناب عبدالسمیع رفیع صافی/ اگر با دید منطقی و با عقلانیت و بدون تعصب زبانی، مذهبی، قومی، نژادی و بدون تنفر ، کینه و عقده مندی ناشی از هر عاملی که باشد به این قضیه نگاه کنیم، بدون تردید همین چهار نام فارسی، دری، فارسی دری و دری فارسی امروز و در این عصر بر این زبان ها در سه کشور افغانستان، ایران و تاجکستان نام بر یک زبان است.


  
  

آیا می دانستید برخی ها واژه های زیر را که همگی فرانسوی هستند، فارسی می دانند؟

واژگانی نظیر:

آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه های دیگر. برا ادامه اینجا کلیک کنید...

  
  

این واژه‌های فارسی را اعراب از ما گرفته و عربی کرده اند
و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی،
که این واژها را از خود ما گرفته اند، دوباره به ما داده اند …
فارسی (که پارسی بوده است)،
خندق (که کندک بوده است)،
دهقان (دهگان)،
سُماق (سماک)،
صندل (چندل)،
فیل (پیل)،
شطرنج (شتررنگ)،
غربال (گربال)،
یاقوت (یاکند)،
طاس (تاس)،
طراز (تراز)،
نارنجی (نارنگی)،
سفید (سپید)،
قلعه (کلات)،
خنجر (خون گر)،
صلیب (چلیپا)
و بسیاری از واژه‌های دیگر…..