سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :4354
تعداد کل یاداشته ها : 7
103/2/14
6:49 ع

به نام خدا

شناسایی واژه های پارسی از زبانهای بیگانه

 

    زبان فارسی کنونی بازمانده ی زبانی است کهن، که شاید هم اکنون کم تر از پنج درصد از آن دست نخورده و سـره مانده باشد.

 البته این گفته به آرِش (معنی) آن نیست که نود و پنج درصد دیگر از آن زبان های بیگانه و جدا از آن زبان کهن است. شاید گفتن این جمله که بخش بزرگی از زبان فارسی کنونی را شالوده ی همان زبان تشکیل داده است خرسندتان کند.

 به هر روی زبان فارسی دچار دگرگونی های بسیاری بوده است که یکی از چرایی (دلیل) های آن ارتباط نزدیک با مــردمان دیگر به خاطر گسترش خراسان زمین از یونان تا هند و دیگری تاخت و تاز تازیان (عربان) و مغولان که آن را تا مرز نابودی کشاند ؛ و اگر تـلاش بزرگــانی چون "فردوسی" نامدار که خطر نابودی کـامل فرهنـگ خراسانی را با از میان رفتن زبان فارسی حس کردند نبود، بی گـمان نابودی زبان فارسی رخ می داد.

    می توان با قاطعیت گفت تنها مردمی که کشورشان به دست تازیان افتاد ولی زبانشان را به دلیل نفوذ بسیار زبان عربان به واسطه ی

 پشتیبانی دینی از آن از دست ندادند خراسانیان بودند؛ هر چند که خودفروختگی و بیگانه پرستی برخی دبیران (نویسندگان و کاتـبان و مدعیان دانش و ادب) مایه ی (باعث) خدشه دار شدن این افتخار شد و واژگـان بسیاری را از زبان تازیان به فارسـی آوردند ولی آن اندازه نبوده است که نتوانیم با گذشت زمان آن را بازسازی کنیم.

    همان گونه که می بینیم تلاش فرهنـگ دوستان ارجـمندی که از چند ده سال پیش به سره سـازی زبان فارسی از واژگان بیگانه به ویژه عربی پرداخته اند هوده (نتیجه) ای شگرف داشته است. برای نمونه اگر تلاش آنان نبود هم اکنون مانند شصت هفتاد سال پیش به "آشپزخانه" و "هواپـیـما" می گفتیم "مطبخ" و "طیاره" و یا مانـنـد چند ده سـال پیش به "وزارت فرهنـگ و هنر" می گفتیم "وزارت صنایع مستظرفه".

     کوته سخن این که اگر سر یاری دارید "بسم الـلـه" ‌. راه از روشنـایی چراغ های مقصد روشـن است و بخـشی از توشه ی راهـتان

 این دفتر.

   منبع ها : 1. برگزیده ی ادب پارسی- ناشر :‌ پیام دیگر      2. زبان فارسی(3) شاخه ی نظری - ناشر:  چاپ و نشر کتاب های درسی

 

 

nisar_roshan@yahoo.com            www.ROSHAN.ParsiBlog.com

 

 

       آموختن چگونگی فارسی تر سخن گفتن را از چهار دیدگاه می توان بررسی کرد:  

 

     1. آموختن شیوه های بازشناختن واژه های فارسی از بیگانه ها

     2. فراگیری و یادآوری برابرهای فارسی واژگان بیگانه

     3. آموختن پرهیز از به کار بردن دستورزبان زبان های دیگر

     4. آموختن ترفندی به عنوان آخرین گزینه

           در زیر به بازشکافی چهار دیدگاه نامبرده می پردازیم :

 

 

دیدگاه نخست:         شیوه های بازشناختن واژگان فارسی از بیگانه ها

 

    راه های گوناگونی برای بازشناسایی واژگان فارسی از واژگان بیگانه هست که در زیر به گفتن 5 روش کارآمد تر و کاربردی تر  می پردازیم:

 

       1. هفت واج شوم    2. واژه های مشتق دار   3. آموختن دستورهای ساخت واژه در فارسی

       4. شناختن واژگان اروپایی و مغولی             5. شیوه های دیگر بازشناسایی واژگان عربی

 

 

1. هفت واج شوم

 

       هـفـت واج در دبـیـره (رسم الخط) فـارسـی هست که برای نوشـتـن واژه های فارسـی نیـازی به آن ها نیـست و تـنهــا کـاربـرد

 آن ها در نوشتن واژه های عربی به شیوه ی عربان است:             " ح  - ق  - ص - ض - ث - ط - ظ "

       هرچند این واج ها کمک بسیاری به ما می کنند تا واژه های عربی را از فارسی بازبشناسیم ولی از سوی دیگر کار آموختن زبان فارسی را برای آنان که زبان مادریـشان فارسـی نیست بسیار سخت کرده است. حتی ما فارسـی زبانان نیز در نوشـتن برخی از واژه ها دچار اشتباه می شویم ، مانند واژه ی "طمانینه" که آن را می تـوان به شکل "تمانینه" یا "تمعنینه" یا "طمعنینه" هم نوشـت و یا واژه های

 "ثواب" و "صواب" که به ترتیب معنای "پاداش" و "درست" می دهند یکسان خوانده می شوند ولی متفاوت نوشته می شوند.  همچنین برای نوآموزان زبان فارسی نوشتن آن ها به شکل "سواب" چندان دور از انتظار نیست.

99% از واژگـانی که در فارسـی کنـونی به کــار میروند و دست کم یـکی از واج های نامبرده را دارا هستند وارد شده از زبان عربی  هستند. البتـه شمـار کمی از واژگـان سره ی فارسـی نیز برخـی از این واج ها را دارا هستند که به نادرست این گونه نوشته می شوند؛

مانند : صدا ، پرتقال ، صابون ،‌ طهماسب ،‌ طهمورث ، صد ، قفس ، حوله

گفتنی است این دسته از واژگان فارسی بسیار بسیار کم هستند و کارایی این روش را کم نمی کنند.

 

 

 

2. واژه های مشتق دار

        تا آنـجایی که من می دانـم کـمابیش همه ی واژگـان عربی از یک ریـشه ی سه واجی سـاخته شده انـد، مانـنـد "ف-ع-ل" که

 ریشه ی واژه های "فاعل"، "مفعول"، "فعل" و ... است یا "ک-ر-م" که ریشه ی واژگان "کریم"، "مکرمت"، "کرامت" و ... است. این ویژگی واژگان عربی کمک بسیار بزرگی به ما می کند تا آن ها را از واژگان فارسی بازبشناسیم.

        در بیش از 99% واژگانی که در فارسی کنونی به کار می روند این دستور کـاربرد دارد؛ یعنی برای نـمونـه چون واژه ی "لباس"

با واژه ی "ملبس" هـم خانــواده است یعنـی دارای ریـشـه ی یـکسـانی است واژه ای عربی اسـت؛ و یا واژه هـای "کتاب"، "مکتب"، "کتابت"، "مکتوب" و "مکاتبه" دارای ریشه ای یکسان هستند (ک-ت-ب) پس از زبان عربی به فارسی راه یافته اند.

        هرچند همان گونه که پیش از این گفتم این دستور برای بیش از 99% واژگـان کـاربـرد دارد و نه همه! چرا که واژگان بسیاری

هم از فارسـی به عربی راه یـافته اند و آنان با استفاده از آن واژه و با دستـورزبان خودشـان واژگـان دیـگری را از آن مشتق کرده اند   بـرای نـمونـه واژه ی "دیـن" کـه مـشتـق های "متدین"، "تدین" و "دیانت" را دارد و یا واژه ی "نـگـر" [= نظر] که دارای مـشتـق هـای "نظارت"، "منظره"، "مناظره"، "ناظر"، "منظور"، "متناظر" و ... است از آن جمله اند. البته با دانستن این که واژه ی "نگر" [=نظر] و "دین" فارسی هستند شناسایی مشتق های آن ها کار دشواری نخواهد بود.

         شوربختانه (متاسفانه) کـاری که مـا درباره ی وارد کردن واژه های بیگـانه به زبانمان کرده ایم به طور کامل متفاوت از کـاری است که تازیان کردند. آن ها یک واژه را از زبـانی دیگر مانند فـارسی گـرفته اند و با ساخت های زبانی خودشان چندین واژه را از آن یک واژه ساخته اند و مشتق گرفته اند ولی ما یک واژه را به همراه هم خانـواده های آن واژه که با دستـورزبان عربی ساخته شده اند به زبان خودمان آورده ایم و با این کار یکی از بزرگ ترین زیان ها را به زبان خود زده ایم.

         بـنـابـرایـن حتی بـه کـار بردن واژه هـایی مانـنـد "ناظر" و "متدین" که ریـشه ی آن ها یک واژه ی فارسـی اسـت به هـیچ روی سفارش نمی شود.

 

   3. آموختن دستور های ساخت واژه در زبان فارسی 

 

          روشن است که آموختن دستـورهای ساختن واژه در زبـان فارسی شناختی گـسترده تر نسبت به ریـخت و شکل کلی واژگان فارسی به ما می دهد. از این رو به شمـا سفـارش می کنم که با خواندن بخش ساخت واژه در کتاب های زبان فارسی این شناخت را به دست آورید. ولی برای آن که به طور کلی با روح واژگان فارسی آشنا شوید ویژگی جالب زبان فارسی که "ویژگی ترکیبی زبان فارسی" نامیده می شود را برایتان بازگو می کنم:

          زبـان فارسـی، در شمار زبـان های ترکیبی است، بر خلاف زبان عربی که از زبان های اشتقاقی است؛ بدین معنی که در زبـان عربی برای نمونه اگر بخواهـند  واژه هایی از واژه ی "علم" بسازند، طبق ساختـارهایی خاص آن را به قالب هایی می برند و با افزودن واج یا واج هایی به آغاز، میـان و پایان آن، واژه هایی مشتق پدید می آورند که اغلب صورت خود واژه شکسته می شود و "علم" در

واژه های تازه، به طور سالم دیده نمی شود؛ چنان که در واژه های:

  "علم- علوم، عالم، علماء، علیم، معلوم، اعلام، استعلام، تعلیم، تعلم، علامه، اعلم، معلم، معلمه، معلومات، متعلم، عَلَم، اَعلام"

      این نکته دیده می شود.

           ولی در زبان فارسی،

      نخست آن که : دایره ی مشتق ها بسیار محدود است،

      و دیـگر آن که: روش سـاختن واژگـان نو مانـنـد زبـان عربی نیست، بـلکه اغلب با آوردن پـیشوند یا پـسوند یا واژه ای دیگر به

آغاز یا پـایـان واژه، واژه ای نو پدید می آورند که در هـیچ یک از آن ها صورت اصلی واژه (و در مشتق ها صورت اصلی بن فعل) شکسته نمی شود؛ چنان که در برابر "علم" عربی، "دانش" فارسـی به کار میرود که خود از مشتق هاست و از بن مضارع "دان" و "ش" اسم مصدری ترکیب یافته و مشتق های دیـگر این بـن به جز فعل های مضارع و دستـوری  ( می دانم، بـدانم، بـدان) عبارتـنـد از دو صفت فاعلی "دانـا" و "دانـنـده"؛ و مشتق های بن ماضی آن یعنی "دانـست" افزون بر فعل های گذشته و آینده، منحصر است به صفت مفعولی "دانـستـه" و مصدر "دانـستن"؛ در صورتی که واژه های مرکب از هـمـان واژه ی "دانـش" فراوان است؛ مانند : دانـش آمـوز، دانشجو، دانشمند، دانشگاه، دانشکده، دانش دوست، دانش پژوه، دانشنامه، دانشیار، دانشسرا، بی دانش.

      دیـگر ترکیب های مشتق های دیـگر فعل "دانـستن" نیز کم نیستند و از آن جمله است: فیزیک دان، قدردانی، حقوق دان، همه -چیزدان، نادان، ندانسته، ندانم کاری (اصطلاح مردمی)؛ و مشتق های فعل های دیگر هم همین حالت را دارند با اندکی اختلاف.

 

      برای آن که ویژگی ترکیبی زبان فارسی و اهمیت و تنوع و گستردگی آن به خوبی آشکار شود، برای نمونه ترکیب های مهم و آشنای "دل" را که در همه ی آن ها واژه ی "دل" به همان صورت مانده است را می آوریم:

 

    1- با افزودن بن مضارع یا صفت های مشتق یا جامد به پایان آن؛

دلارا (ی)، دل آرام، دل آزار، دل آزرده، دل آسا، دل آشوب، دل آگاه، دل آگنده، دلاور، دلاویز، دل افتاده ،‌ دل افروز(=دلفروز)، دل افسرده، دل افکار، دل انگیز، دل انگیزان (آهنگی از موسیقی)، دل باخته، دلباز، دلبر، دل بسته، دلبند، دلپذیر، دل پرور، دل پسند، دل پیچه، دل جو، دل خراش، دلستان، دل سوخته، دلسوز، دل شده، دل شکر، دل شکسته، دل شکن، دلفریب، دلکش، دلگشاد ( به معنی طرب و نشاط)، دلگیر، دل مانده، دل مرده، دل نشان، دل نشین، دلنواز، دل بر، دلتنگ، دل چرکین، دلخوش، دل زنده، دلسرد، دل سیاه، دلشاد، دلگران، دلگرم، دل مشغول.

 

    2- با افزودن اسم به پایان آن؛

دل پیچه، دل پیشه، دلخون، دل درد، دل دزد، دل رحم، دل ریش.

    3- با افزودن مصدر به پایان آن؛

دل آزردن،  دل باختن، دل بردن، دل بستن، دل برکندن، دل دادن، دل داشتن، دل دربستن، دل سپردن، دل شکستن، دل کندن، دل گرفتن، دل نمودن، دل نهادن.

     4- با افزودن صفت به آغاز آن؛

آزرده دل، آگـنـده دل، افسـرده دل، بد دل، تیره دل، پر دل، تنگ دل، چرکین دل، خوشـدل، دو دل، زنده دل، سوخته دل، شکسته دل، روشن دل، سیاه دل (=سیه دل)، صاحب دل، کوردل، گرفته دل، مرده دل، مشغول دل، یکدل.

     5- با افزودن اسم به آغاز آن؛

سنگ دل، رحم دل، شیردل، بزدل، مرغ دل.

    6- با افزودن پیشوند و پسوند؛

دلیر، بی دل ، همدل.

 

    7- به صورت ترکیب های گوناگون از حاصل مصدر و جز آن؛

دل سوزگـی، دلـسوزه، دل از کـف داده، دل خوش کنـک، دل دل زدن، از ته دل ،‌ دل دل کنـان، دلـواپس، دل و دیـن بـاخته، داغ در دل، دو دله، یکدله.   

     کمـابـیش از همه ی ترکیب هایی که مفهوم وصفی دارند می تـوان با افزودن "ی" یا "گی" اسم مصدر سـاخت، مانـنـد: دلـاوری،

دلخوشی، دلدادگی.

      نیز با افــزدون "نـا" به آغاز و "انه" به پایان برخی از آن ترکیب ها، قید یا صفت مرکب دیگری پدید می آید: نادلشاد، نادلـخواه، نادل چسب، دلاورانه، دلیرانه.

      همـچنـین از ترکیـب آن با مصدرهای فعل های عام از قبیل کردن، نمودن، ساختن، بودن، شدن، گـشـتن، گردیدن، مصـدرهای مرکبی به دست می آید: دلـسرد کردن، دلـخوش نمودن، آزرده دل ساختن، شکسته دل شدن، رحم دل بودن، دلشاد گشتن، دلریش گردیدن.

 - و به این ترتیب ده ها واژه ی مرکب دیگر بر ترکیب ها افزوده می شود.

       به هـمه ی ایـن ها باید تـرکیب ها و عبارت های بی شمـاری را که "دل" در آن هـا به کـار می رود افزود؛ همچون : دل در گرو عشق کسی داشتن، ترس و وحشت به دل راه دادن، عنان عقل به دل سپردن...

       بدیهـی است که این گونه ترکیب ها منحصر به "دل" نیست و از واژه های دیـگر نیز واژگـان مرکب گـوناگـونی پدید می آید.

امـروزه با پیشرفت صنعت و تمـدن نـویـن، در بـرابـر واژه های بیگـانه برای مفهوم های دانـشی، صنعتی، سیـاسی، اجتماعی، فلسفی، اقتصادی، حقـوقی، و جز آن، اصطلاح هایی سـاختـه شده است که هـمه یا بـیـشـتر آن ها از سوی همـگـان پذیرفته شده است و بـه اصطلاح، جا افتاده است؛ از آن دسته است ترکیب ها و اصطلاح هایی چون:

      بزرگ راه، ایستگاه ‌، فرودگاه، هواپیما، ماهواره، فضانورد ،‌ هواشناسی، کودکسـتان، دبیرسـتان، هنرستان، دانش آموز، دانشـجو، دانشکده، دانشگاه، دانشسرا، دانشیار، دانـشنامه، استادیار، شهرداری، شهربانی، بخشدار، استاندار، دهـدار، دهبـان، دریـابان، دریـادار، دریـاسالـار، راهنمایی رانندگی، رانـنـده، خودرو، دادگستری، دادگاه، دادسرا، دادستان، دادرسی، پاسگاه، هنرسرا، هنرجو، سبک -شناسی، واژه شنـاسی، ریشه شناسی، آزمون شناسی، زیست شناسی، گیاه شناسی ‌، جانورشناسی، کان شناسی، آسیب شناسی ،‌ باستان شناسی، خراسان زمین شنـاسی، خاورشناسی، جامعه شناسی، زیـبـاشناسی، روان شناسی، روان کاوی، روان پـزشکی، دندان پـزشکی، دام - پـزشکی، دامـپروری، دامـداری، سـرشماری، آمارگـیری، ماشین سازی، اسلحه سازی، داروسازی، نوسازی، رادیوسازی، گروه بان، سرگرد، سرتیـپ، سرلـشگـر، ارتـشبـد، آمـوزش و پـرورش، بهداشت، بهداری، بهیـار، بهسـازی، بیمارستـان، تیمارستـان، درمانـگاه، نمایشـگاه، فروشـگاه، زایشـگاه، آزمایشـگاه، پرورشگاه، آسایشگاه، اندرزگاه، کارگشایی، کانون جهان گردی، بیگانه پرستی، میهن فروشی، میهن دوستی، خود کـم بینـی، آتـش نشـانی، و صد ها اصطلاح و ترکیب دیگر که در فارسی امروز به کار می رود.

 

      همچنین ترکیب ها و اصطلاح ها ی عامیانه ، چون: بشـور بپـوش، ورپریده، پاچه ور مالیده، دست پاچـه شدن و ...؛ که هــر روز ده ها بلکه صدها نمونه از آن ها را می شنویم.

 

 

  4. واژگان اروپایی و ترکی مغولی و...    

 

           این بخش سخت ترین بخش بازشناسایی واژگان فارسی سره از بـیگـانه هـاست، چـرا که قـانـون ویژه ای بـرای بازشـناسـایی واژگان اروپایی و مغولی نداریم ولی چنانچه آشنایی نسبی ای با زبان های اروپایی پیدا کنیم، می تواند بازشناخت واژگان را برایمان آسان کند. چند نمونه از واژگانی که ممکن است گمان کنید فارسی هستند ولی این گونه نیست عبارتند از:

کادو : فرانسوی،  یورش: مغولی،  فلسفه: یونانی،   ساک: فرانسوی،   قاشق: ترکی،   آقا: ترکی،    خانم: ترکی.

          که برابر فارسی آن ها به ترتیب عبارتند از:

 ارمغان، تاخت، -- ، کوله پشتی، کفچه(چمچه)، خواجه، بانو.

 

 

  5. شیوه های دیگر بازشناسایی واژگان عربی:

 

           به جز "هفت واج شوم" و "واژه های مشتق دار" چند روش دیگر هست که می توان از آنان یاری گرفت:

 

        آ) واژه های فارسی تشدید دار بسیار انـدک اند. واژگــان فـارسی تشدید دار کـنونی نیز با گـذشت زمان تشدید دار شده انـد، مانند:  دوّم، سوّم، امّید، ... که البته شایسته است تشدید را به کار نبریم. بنابراین چنانچه واژه ای تشدید دار بود احتمال آن که فارسی

نباشد بیشتر است.

       ب) واژه های تنوین دار نیز همین گونه است و به کار بردن واژگان فارسـی با تنوین به شدت نادرست است، چرا که با افـزودن تنوین به واژه ای فارسی و ساختن واژه ای دیگر یعنی پذیرفتن دستـور زبـان زبـانی دیگر که با این کـار بنیـان زبان نابود می شود. از جمله واژگان انگشت شمار فارسی که شوربختانه تنوین گرفته ی آن ها رایج شده است عبارتند از: دوماً، سوماً، خواهشاً، گاهاً

ولی از آن جا که شمار این واژگان نیز بسیار کم است واژگان تنوین دار نیز در دسته ی واژگان عربی جای می گیرند.

        پ) واژگـانی که در آغازشـان "الـ" دارنـد، مانـنـد: السلام علیک، الـان، السّاعه، الغرض، القصّه و ... آمـده از زبـان عربیند پـس

       آن ها نیز در دسته ی واژگان عربی جای دارند.

 

 

دیدگاه دوم :          فراگیری و یادآوری برابرهای فارسی واژگان بیگانه

 

       هر یـک از ما به فـراخور آن که چند سـال از زنـدگـیمان گـذشته باشد و یا این که در چه زمـینه هایی کـار و فعالیت می کنیم گنجینه ی از واژگان در یاد (ذهن)خویش داریم. این گنجینه همچنان که از واژگان فارسـی ســره ی بی شماری انباشته است دارای واژگـان بیگانه ی بسیاری نیز هست و جداسازی آن ها از یـکدیگر با آموزش های این دفتر و تلاش شما شدنی خواهد بود. همچنین همزمان با این جداسازی می توان واژگان فارسی سره ی دیگری را نیز بیاموزیم.

       با تلـاش همرهـان دیگر این راه گنجیـنه ای دارای 1700 واژه ی فارسـی که  شوربختـانه برابر عربی یا اروپایی و مغولی آن هـا

رایج گشته، گرد آمده است. ما می توانیم با فراگیری این واژگان افزون بر آن که گنجینه ی واژگان فارسـی سره ی خود را پـربارتر کنیم بیش از پیش با ریخت و شکل واژگـان فارسـی آشنا شویم و فرایند جداسـازی واژگـان فارسی از بیگانه با شتاب بیشتری انجام  می شود.

       بسته کامل این واژه ها در اختیارما قرار دارد ( اگر به آن نیاز دارید می توانید درخواست خود را برای دریافت آن ها به نشانی nisar_roshan@yahoo.com  بفرستید.). برای نمونه نخستین دسته از این واژگان را در این جا می آوریم:

 

 

تازیسلام = درود---------تجربه = آروین--------مجبور کردن(شدن) = وادار کردن (شدن)

سال شمسی= سال خورشیدی----------قیمت = بها ، نرخ----------مجبور = وادار

طریق = راه-----------بلی = آری-----------جدیداً، اخیراً = به تازگی

یوم = روز--------حریف ، رقیب = هماورد--------مقصود= کام، خواست، خواسته

معشوق = دلبر-------ضربه = زخمه-----------در هر صورت = هرآینه، به هر روی

صبح زود = شبگیر--------ساکت = خاموش------------دنیا = جهان

حیوان = جانور------------امر = فرمایش-----------سرعت = تندی

مزاح = شوخی----------کپی (اروپایشی) = رونوشت-----------بالـاخره = سرانجام

حیا = شرم، آزرم----------قانون = دادِستان------------بدون شک = بی گمان

قلم ، مداد = خامه----------باتجربه = کار کشته----------تشخیص دادن = بازشناختن

 

دیدگاه سوم:             آموختن پرهیز از به کار بردن دستورزبان زبان های دیگر

 

      بـن مایه ی هر زبان را دستور زبان های آن می سازند و چنانچه این بـن مایه دچار لـغزش شود امیدی به استواری آن زبان نمی -توان داشت؛ از این روست که برای پاسداری از زبانمان باید  دستورزبان فارسی را از گزند دور نگه داریم.

      نـمونـه های برجسته ی این گزند تنوین دار کردن واژگان فارسی و به طور مکسر جمع بستن واژگان است؛ که در زیر به توضیح آن ها می پردازیم.

      واژگان عربی تنوین دار وارد شده به زبان فارسی بی استثنا قید هستند. هدف ما آن است که حتی همین واژگان را از زبان فارسی بزداییم ولی هدف والـاتر آن است که از تنوین دار کردن واژگـان فارسـی جلـوگیری کنیم چرا که اگر واژگان فارسی را اینگونه به قید تبدیل کنیم در واقع دستور زبان فارسی را که همان بن مایه ی زبان است دچار گزند کرده ایم. از این روست که در کلاس های

آموزش زبان فارسی "ثانیاً" را از "دوماً" برتر می دانند در حالی که "دوم" فارسی است ولی "ثانی" نه!

       در زبان فارسی تنها به دو گـونه اسم ها را جمع می بنـدیم: "ها" و "ان". که "ها" رایج تر است. جمع مکسر از گـونه ی جمع های عربی است و جمع بستن واژه های فارسـی به این شیوه و یا شیوه های دیـگر جمع بستن عربی مانـنـد "ات" و "ین" و "ون" جدا از این که همانند تنوین به بن مایه ی زبـان آسیب می زند آموختن زبان فارسـی برای خارجی هایی که می خواهند زبان فارسی  را بیاموزند دشوار می کند.     پس رعایت این دو مورد از اهمیت بالایی برخوردار است.

 

دیدگاه چهارم :            آموختن ترفندی به عنوان آخرین گزینه

 

      برای توضیح این دیدگاه نمونه ای را می آوریم:

" بازی های کامپیوتری ابزارهای فرهنگی هستند در انتخاب آن ها دقت کنید. "

      در ایـن جمله به جز واژه هـای "کامپیوتر"، "انتخاب" و "دقت" واژه هـای دیگـر همگـی فارسـی سـره هستـند. بـر پـایه ی این که در چه موقعیتی می خواهیم این جمله را بگوییم می توان واژه های برابر فارسی را جایگزین 1 یا 2 یا 3 تای آن ها  نمود.

      در بـدترین حالت یعنی موقعیتی که گفـتن واژه ی "رایـانـه" به جـای "کامپیوتر" سنگیـن به نظر می آید بـایـد از این جایـگـزینی صرف نظر کنـیم و به جای "انتخاب" بگوییم "گـزینـش"، بـرای واژه ی "دقت" هم برابر فارسـی که نامانوس نباشد نـداریم پس تنهـا می توان گفت: "بازی های کامپیوتری ابزارهای فرهنگی هستند، در گزینش آن ها دقت کنید."

      در حالت میانه جایگزین کردن رایانه به جای کامپیوتر شدنی است: "بازی های رایانه ای ابـزارهای فرهـنگی هستند، در گزینـش آن ها دقت کنید."

      در بهترین حالت باید بتوانیم برای "دقت" نیز برابری فارسی بیابیم ولی همان گونه که گفته شد برابر فارسی ای که نامانوس نباشد برای "دقت" نداریم و باید راهی دیگر یافت؛  "بازی های رایانه ای ابزارهای فرهنگی هستند، در گزینش آن ها هشیار باشید."

      شاید در نخستین نگاه "هشیار بودن" هم معنی "دقت کردن" نباشد و تنها کمی به آن نزدیک باشد، ولی مهم ترین وظیفه ی زبـان رساندن مفهوم است و چنانچه بتوان مفهوم را به طور کامل رساند هم معنی نبودن "هشـیـار بودن" و "دقت کردن" کاسـتی به شمـار -  نمی آید.

      پس چنانچه می توانید مفهومی را با واژگـان فارسـی سـره ای که معنیشان با معنی واژگان جمله ی مورد نظرتان یکی نیستند ولی

مفهوم را می رسانند بیان کنید، به عنوان آخرین گزینه انجامش دهید.

 

 

 

 

سخن پایانی    

 

       آموزه های این دفتر به پایان رسید و شما می توانید با تلاشتان و نیز با کمک به دیگران برای پـیمودن این راه گامی بزرگ برای بازیابی فرهنگ و تمدن به نابودی کشانده شده یمان بردارید.

       هرگز فراموش نکنید که صورت زبان نباید دیواری بر سر راه بیان مفهوم شود، برای نـمونـه فرایند سره سـازی زبـان فارسـی در

ریاضی باید کندتـر از گفتگوهای روزانه باشد، چرا کـه هـم اکـنون که دانـش آموزان با واژگـان عربی بسـیاری که در ریاضی نفوذ کرده است مانوس شده اند اگر بخواهیم مفهوم های سنگین ریاضی را با برابرهای فارسی آن واژگان که شاید برایـشان مانوس نباشد بیان کنیم دیواری بزرگ بر سر راه آموزش دانش ایجاد کرده ایم و این به هیچ وجه با آرمان ما همسازی ندارد.  

 

پیروز و پارسا باشید.

www.ROSHAN.ParsiBlog.com

<** ادامه مطلب... **>